پنجشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۸

مارک شاتلورث و تبعیض جنسیتی در کنفرانس لینوکس

اگر شما هم مثل من مشترک RSS سایت های خبری لینوکسی باشید حتما از موضوع صحبت بحث برانگیز مارک شاتلورث (Mark Shuttleworth) مطلع شده اید. پست های ماه اکتبر من همگی به بحث های غیرعملی اما مهم اختصاص داشتند، بنابراین تصمیم گرفتم این بار نیز در مورد موضوعی مشابه که ممکن است برای کاربران لینوکس فارسی زبان ناشناخته باشد بنویسم. امیدوارم در هفته آینده پست لاتک فارسی را اضافه کنم. در ضمن با اینکه تعداد زیادی در نظر سنجی نوع RSS شرکت نکردند، همه به جز خودم مایل به خواندن تمام پست در Google Reader خود هستند! به خاطر احترام به نظر دیگران (بخوانید چون نظر سنجی گذاشتم و می خواهم خودم را دموکراتیک نشان دهم) از این پس پست ها به صورت کامل دریافت می کنید. ولی فکر می کنم RSS خلاصه باعث می شود که دوستان مجبور شوند به صفحه پست بیایند و (شاید) در بحث مشارکت داشته باشند.

خوب اولین سوالی که مطرح می شود این است که مارک شاتلورث کیست؟ به نظر من مارک شاتلورث استیو جابز دنیای لینوکس است. مردی که با دید عالی خود پروژه اوبونتو را پایه گذاری کرد و سهم بزرگی در افزایش محبوبیت لینوکس به عنوان سیستم عامل دسکتاپ دارد. من اعتقاد دارم امروز لینوکس روی دسکتاپ یعنی اوبونتو. مارک پس از فروش کمپانی خود در آفریقای جنوبی به ارزش ۵۷۵ میلیون دلار به لندن رفت و کمپانی کانونیکال را پایه گذاری کرد. همچنین مارک از اولین کسانی است که با هزینه شخصی به سفر فضایی رفته است.

در LinuxCon 2009 آخرین نطق اصلی با شاتلورث بود. بعد از خواندن این جوابیه به مارک درReader به موضوع علاقه مند شدم. مخصوصا اینکه این جوابیه از سوی مدیر سایت GeekFeminism (واقعا دوست دارم با چشم های خودم یکی از این گیک های فمینیست را ببینم) تنظیم شده بود. برای این که قضاوت بهتری از صحبت های مارک داشته باشم ویدیو صحبت را دانلود و مشاهده کردم. زمان صحبت ۵۵ دقیقه است و به نظر من ارایه عالی بود. نکته جالب دیگر محیط اجرای کنفرانس است. با اینکه پشت سر مارک اسم اسپانسر ها که هر کدام شرکت های بزرگی هستند نوشته شده بود (IBM, Intel, Dell) سالن اجرا خیلی حقیر به نظر می رسید و اکثر صندلی های سمت راست جلو خالی بودند. در ردیف های آخر هم یک سری گیک با شلوارک نشسته بودند! چون امسال ویدوهای کنفرانس Java One را هم دیده بودم باید بگویم که این دو کنفرانس قابل مقایسه نبودند! خالی از لطف نیست که نظر Cay Horstmann در مورد کنفرانس Oracle Open World را هم بشنویم:
"Yesterday, I wrote that Oracle OpenWorld seemed a bit bigger than Java One. Today when I saw the crowds during daytime I realized how naive I was. This is a HUGE conference, filling the main Moscone building, Moscone West, and two hotels."
راستش ارایه مارک بسیار خوب بود و من به عنوان یک الگوی خوب در مدیریت software release آن را به مدیر پروژه تیمم دادم تا ببیند بلکه کمی یاد بگیرد. ایده ها و روش های بیان شده بسیار مدرن بود مثل automated testing و خوب واقعا جای تعجب ندارد که چگونه اعضای تیم اوبونتو می توانند با این نظم مثال زدنی محصول خود را هر ۶ ماه یک بار ارایه کنند. به همه کسانی که به بحث مدیرت تولید نرم افزار علاقه مند هستم توصیه می کنم این ویدیو را ببینند.

خوب بعد از مقدمه طولانی بالا به اصل مطلب بپردازیم. مارک در حدود دقیقه ۳۵ ارایه جمله های زیر را می گوید که باعث رنجش فمینیست ها شده است:
"How many of you guys know Till [Kamppeter]... making sure that your printer, your mom's printer, my grandma's printer just work out of the box...if we can do the same with sound, if we can do the same with wi-fi, we can do the same for various other amazing subsystems that are going to come into the kernel...if we approach this from the perspective of saying "How do we make this just awesome for end users" then we'll have less trouble explaining to girls what we actually do."
خوب جمله بالا تنها بخشی از اتهامات مارک است. دو اتهام دیگر مارک استفاده از guys به جای people و mom, grandma است. می توانید همه صحبت های به اصطلاح تبعیض آمیز مارک را در این صفحه ببینید. راستش من به عنوان کسی که انگلیسی زبان دومش است وقتی صحبت ها را شنیدم اصلا متوجه نشدم که به کار بردن guys به جای people ممکن است تبعیض آمیز باشد و موقع گفتن جمله به اصطلاح تبعیض آمیز همراه بقیه جمعیت حاضر خندیدم! برخلاف فمینیست ها برداشت من از مارک یک آدم خیلی باحال و با انرژی بود که کمی هم شوخی چاشنی سخنرانی خود کرده بود. به هر حال این نویسنده فمینیست صحبت های به اصلاح تبعیض آمیز مارک را به عنوان چند تا مگس در سوپ توصیف کرده که کل سوپ را باید دور ریخت!

چند کامنت به این پست به نظر من جالب بودند:
"There is no fly in the soup... its just a little lump of pepper! Alas, not everyone has the same taste"

"As an American English speaker, I have a hard time taking the usage of the term 'guys' in the speech as anything other than a generic reference to a group of people, commonly used by both men and women.
People use the mom and grandma references all the time without them being labeled as a sexist comments."

"I think the only real sexist things he said were the opening joke and "explaining to girls" remark. The thing about mom and grandma is something that everyone on the net uses. It's just shorthand for clueless users. And "guys" is what I call everyone. In Spanish the male pronoun is used for groups of mixed sexes."

"Can't you see, this is a battle to keep one of the last bastions of male supremacy alive!
THEY corrupted our right to vote, work, go to war, they even try to rule us now (Germany has already fallen) ... erm YOU WITCH! (Though I suspect that people wont try to torture and burn you now ... ah the good old days )"

در مورد کامنت اول باید بگویم که بعضی ها متاسفانه اینقدر تو ایدولوژی احمقانه خود ذوب هستند که حتی یک شوخی به این باحالی را هم نمی گیرند و خوب ...
در مورد کامنت دوم نمی توانم نظر بدهم چون از تخصص من خارج است ولی منطقی به نظر می رسد.
در مورد نظر سوم هم به نظر من این مساله سکسیسم خیلی بی مزه شده و همراه با اسپرسو به صورت سمبل روشنفکری (پوشالی) در آمده است. من برای قبول یک مساله به مدرک نیاز دارم. اتفاقا چند روز پیش همین بحث سر کلاس زبان مطرح شده بود که آیا زن و مرد مساویند و .... استاد گرامی ما گفت که در رشته های هنری خانم ها پیشتاز هستند! من از استاد پرسیدم چند تا فیلم واقعا خوب دیده اید که کارگردان زن داشته باشند؟ گفت که زن ها در طول ۱۰۰ سال گذشته تحت فشار بوده اند و خوب فرصت ارایه نداشته اند! ببینید این جواب برای من دلیل کافی نیست. من به evidence نیاز دارم! اولا من نمی گویم که از نظر پتانسیل فکری زنان ضعیف تر از مردان هستند ولی با توجه به واقعیت های تاریخی و حالا هر چی اسمش را می گذارید هم اکنون در بعضی از رشته ها مردها پیشتاز هستند! (و البته در بسیاری از رشته ها نیز زنان عملکرد بهتری دارند)
یکی از جاهایی که این تفاوت مشهود است رشته های مربوط به علوم کامپیوتر است. در تیم کنونی نرم افزاری ما دختر وجود دارد و من به چشم خود دختری که بتواند برنامه بنویسد ندیده ام! (منظورم از برنامه Hello World نیست) البته مسلما این افراد وجود دارد اما تعدادشان کم است. این واقعیت دنیای امروز IT است. اگر ۲۰ سال دیگر این موضوع تغییر کرد من هم نظرم را عوض می کنم که تعداد مردان و زنان موفق در صنعت IT برابر است! حتی اگر مارک این مساله را جدی بیان کرده بود من با آن موافقت می کردم! ولی فکر می کنم که یک شوخی بود نه چیزی که بخواهد دختران را از لینوکس باز دارد.

کامنت آخر هم که توسط یک دختر نوشته شده بسیار جالب است. نظر شما در مورد تبعیض جنسیتی در صحبت های مارک چیست؟ آیا شما نیز مثل من معتقید که تعداد دختران موفق در دنیای کامپیوتر و به خصوص لینوکس از پسر ها کم تر است؟ آیا دختری وجود دارد که وبلاگ من را بخواند و نظر بدهد؟

یکشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۸

و اندر احوالات اوپن سورس

قبل از شروع این پست می خواهم کمی در مورد رابطه خودم و اوپن سورس بگویم. ببینید برای من ارزش ایده اوپن سورس و ایده های انتزاعی مشابه در مورد نرم افزار نسبت به کارایی و سادگی استفاده از آن در درجه دوم قرار دارد. در جایی که نرم افزار اوپن سورس ویژگیهای اصلی که همان کارایی و سادگی را داشته باشد چه بهتر وگر نه من دلیلی برای دفاع از آن نمی بینم. اگر ویندوز مایکروسافت آشغال است و من مجبور به استفاده از لینوکس شده ام دلیل نمی شود نقاط ضعف آن را نبینم.

در پست قبلی نوشته بودم که از دار و دسته ایدولوژی لینوکسی متنفرم که خوب موجب رنجش دوستان شده بود! هرچند واضح است اما باید بگم که منظور من خود شخص نبود و من از این نحوه تفکر (که البته بهتره اسمش را نحوه تعصب بگذارم) متنفرم و ثانیا منظور من کاربران سیستم عامل بود نه توسعه دهندگان آن. حساب توسعه دهندگان و کسانی که در این پروژه ها فعالیت می کنند جداست. من که از فهمیدن این مساله عاجزم که چسبیدن به یک ایده که در نهایت همان استفاده از یک GUI با رنگ قهوه ای یا تایپ یک سری دستور است چگونه می تواند باعث افتخار و حس برتری شود. من فکر می کنم اکثر این کاربران در ذهن خود مشغول مبارزه با غولی به نام مایکروسافت و مزخرفاتی از این دست هستند. به هر حال خیلی قصد پرداختن به این موضوعات را ندارم. همه باید با ایده های احمقانه خودشان زندگی کنند و بمیرند. من فعلا با لینوکس خواهم بود و هدف من این است که استفاده از این سیستم عامل را آسان تر و کاراتر کنم و این پست ها در همین راستاست: به عبارت دیگر یک دید انتقادی و کاربردی به لینوکس در دسکتاپ.

خوب بعد از مقدمه بالا می رویم سر اصل مطلب. در پستی که امشب خواندم یک خبرنگار بی بی سی تجربیات خود را در مورد ۲۴ ساعت کار با اوبونتو در میان می گذارد. البته آدرس مربوط به سایت Tuxradar و در حقیقت یک جوابیه به این مقاله است. مقاله اصلی را در این آدرس ببینید. این جمله ها در این مقاله به نظرم بسیار جالب و تامل برانگیز هستند:
"whole sort of little community of enthusiasts building operating systems for absolutely nothing."

"So would I actively seek to install Ubuntu or any other Linux variant on a machine I already owned? To be frank, no, because it would not make my computing life any simpler and more pleasurable than it is now."
عمق فاجعه اینجاست که چنین موضوعی توسط خبرنگار یک رسانه اصلی مطرح می شود و خوب بسیاری از کاربران برای اولین بار اسم اوبونتو را از اینجا خواهند شنید و این کامنت ها نمی تواند کسی را به سمت لینوکس بیاورد. البته دوستان عزیز الان نوشته من را تصحیح می کنند که لینوکس اشتباه است و به جای آن بگویید گنو/لینوکس و عده ای هم خواهند گفت که لیاقت این ژورنالیست و مخاطبان احمقش همان ویندوز است.

خبر دیگر این که اگر می خواهید سهمی در گسترش تعداد کاربران لینوکس داشته باشید می توانید مقاله سوالات متداول برای تازه کاران لینوکس را به فارسی ترجمه کنید و منتشر کنید. ساختن فرهنگ استفاده از سیستم عاملی که تا حدی متفاوت (بخوانید مشکل) است کار سختی است و خوب عده کمی هستند که واقعا به آن کمک می کنند. به اعضای تیم Tuxradar به خاطر این پست و پادکست های بی نظیرشون خسته نباشید می گویم.

در آخر هم نکته ای در مورد ایده های اوپن سورس و انتزاعی بودن آنها بگویم. به نظر من ساختن نرم افزارهای بزرگ مثل Eclipse یا OpenOffice به دلیل ماهیت خاصی که دارند بدون کمک شرکت های بزرگ ممکن نیست. بهترین محصولات اوپن سورس توسط کمپانی های بزرگی مثل IBM و Sun خدابیامرز عرضه و ساپورت می شوند و این روند هم ادامه خواهد داشت. گوگل هم اخیرا نشان داده که علاقه مند است در این زمینه فعالیت کند و فکر می کنم بعد از سالها تلاش Redhat، Novel و Canonical این گوگل خواهد بود که لینوکس را عمومی تر خواهد کرد. تنها راه متقاعد کردن سایر شرکت ها به عرضه محصولات در لینوکس این است که اعتماد عمومی به این سیستم عامل افزایش یابد و من واقعا ایده روشنی ندارم که چه زمانی این اتفاق خواهد افتاد.
It is as good as it gets :(

چهارشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۸

چه کسی کاندیدای مهاجرت به لینوکس است؟

در مقاله جالبی که دیشب خواندم، نویسنده کاربران مختلف کامپیوتر را بر اساس میزان توانایی آنها برای مهاجرت از ویندوز به لینوکس دسته بندی کرده بود. پیشنهاد می کنم که این مقاله را حتما بخوانید. در این پست قصد دارم که خلاصه ای از مقاله فوق و نظرات و تجربیات خود را بیان کنم.

در مقاله فوق کاربران بر اساس میزان توانایی در مهاجرت به لینوکس در دسته های زیر قرار داده شده اند.
  • مرورگران غیر جدی وب: تنها استفاده این کاربران از کامپیوتر، مرورگر وب و در برخی موارد کلاینت ایمیل است. معمولا این کاربران هیچ چیز از کامپیوتر نمی دانند و سوییچ به لینوکس برای این افراد ایده آل است:

    These people for the most part don’t understand how computers work, and don’t really have to. They’re probably perfect Linux candidates, without them even necessarily knowing WHAT Linux even is.

  • کاربرانی که در حد تایپ یک حرف کامپیوتر می دانند: این افراد تنها اندکی بیش از دسته قبل از کامپیوترسر در می آورند و احتمالا از مایکروسافت ورد و یاهو مسنجر هم استفاده می کنند. اگر این کاربران بتوانند فایل های خود را روی لینوکس پیدا کنند و برنامه های خود را اجرا کنند احتمالا سوییچ برای آنها نیز آسان خواهد بود.

    These would be good candidates for Linux, as long as they can manage to find where their documents are on a Linux system, and if they TRULY don’t exchange documents with anyone else (most people actually DON’T)

  • کاربرانی که فقط می خواهند کارشان را انجام دهند: این دسته معمولا به کامپیوتر به چشم ابزار کاری می نگرند و می خواهند کارشان بدون دردسر انجام شود. برای مثال مدیر عامل یک شرکت را در نظر بگیرید. آفیس، مرورگر وب و ایمیل ابزار های کار اصلی این فرد هستند. این افراد می توانند کاندیدای خوبی برای مهاجرات به لینوکس باشند.

    These people CAN be good Linux candidates, but only if whoever is setting it up for them does a lot of checking in advance to make sure their usage is as casual as it seems (and also that they aren’t in the sub-group needing “True” Office).

  • کاربرانی که دوست ندارند هر روز تنظیمات کامپیوتر را دستکاری کنند: این دسته از کاربران مقداری پیچیده تر از دسته های قبلی هستند. معمولا نرم افزار های مورد نیاز خود را نصب میکنند. یک آیپاد دارند و از iTunes استفاده می کنند. ممکن است بعضی از این افراد نیز کاربران حرفه ای آفیس یا فتوشاپ باشند. برای این افراد سوییچ به لینوکس ایده بدی است.

    These are often bad candidates for Linux, because they can be casual AND demanding in different ways as users. They want things to be easy, and yet always work. They should probably stick with Windows and Mac.

  • کاربران قوی: این دسته از کاربران متخصص به حساب نمی آیند اما معمولا اینقدر توانایی یا پشت کار دارند که بتوانند کارهای مورد نظر خود را در لینوکس انجام دهند. برای مثال وقتی می بینند که iTunes در لینوکس کار نمی کند به دنبال جایگزین می گردند و اگر جایگزینی موجود نباشد با Virtual Box یک ویندوز نصب می کنند. این افراد نیز کاندیدای مناسبی برای سوییچ هستند هر چند که با ویندوز یا مک کارها را آسانتر انجام می دهند!

    These people are good candidates for Linux in many cases, but might do better with Windows or even the Mac in others. The benefits of the Linux config would have to outweigh the ones of the Windows or Mac config, although they’d be flexible and adjust either way.

من تقریبا با اکثر نظرات نویسنده موافق هستم! مخصوصا در مورد دسته های اول تا سوم. برای مثال یک بار از یکی از دوستان (دختر - ۲۴ ساله - دانشجوی فوق لیسانس مهندسی شیمی) پرسیدم که از چه برنامه ای برای مرور وب استفاده می کنی. دیدم که سوالم خیلی نا مفهوم به نظر می رسد پرسیدم که چگونه به اینترنت دسترسی داری؟ گفت که دو بار روی آیکون اینترنت کلیک می کنم! منم پرسیدم آیکون اینترنت؟ گفت همون E آبیه دیگه!
برای چنین کاربرانی اصولا OS نقشی ندارد و اگر مثلا برایشان لینوکس نصب کنیم و بگوییم که آیکون اینترنت از این به بعد این روباه قرمزه است، به آسانی می توانند به کار خود ادامه دهند!

تجربه دیگر من محیط کاری بود. چون تیم ما روی زبان جاوا تمرکز دارد این ایده به نظرم رسید که از ویندوز به اوبونتو سوییچ کنیم. راستش این سوییچ خیلی ساده تر از آن بود که به نظر می رسید. Eclipse در لینوکس با ویندوز تفاوتی ندارد. همچنین کسانی که سوییچ کردند از شر آنتی ویروس ها و سایر برنامه های زاید ویندوز هم راحت شدند. بنابراین فکر می کنم برنامه نویسان جاوا نیز کاندیدای مناسبی برای سوییچ روی لینوکس در محیط کار هستند.

گروه دیگری هم هستند که چون در زندگی هیچ چیز دیگری غیر از ایدولوژی ندارند و نفس استفاده از لینوکس برایشان مهم است تا ابد الدهر در این سیستم عامل خواهند ماند. این گروه حاضرند که تمام سختی ها را متحمل شوند و در لینوکس بمانند. خوب این افراد ربطی به بحث ندارند ولی چون یک جورایی از این آدمها در هر جایی متنفرم خواستم از این دوستان هم یادی کنم.

خوب من در کدام دسته قرار دارم؟ فکر می کنم که در دسته آخر که همان Power User ها هستند قرار دارم. دلیل سوییچ من به لینوکس سرعت افتضاح ویستا روی لپ تاپم در ۲ سال گذشته بوده است. در محیط کار هم از اوبونتو استفاده می کنم. هر چند از اوبونتو راضی هستم اما امیدوارم تا قبل از عید امسال یک Mac Book Pro بخرم!